موقعیت مکانی مدرسه علمیه الزهرا (سلام الله علیها)
برای دیدن موقعیت مکانی حوزه می توانید بعد از کلیک روی لینک زیر و انتخاب استان و شهر یزد محل مدرسمون را توی نقشه ببینید.
منتظر حضور سبزتان هستیم.
برای دیدن موقعیت مکانی حوزه می توانید بعد از کلیک روی لینک زیر و انتخاب استان و شهر یزد محل مدرسمون را توی نقشه ببینید.
منتظر حضور سبزتان هستیم.
و میتوانی روسری نصفه نیمه ات را هی برداری و دوباره بذاری…
میتوانی گاهی بادبزنش کنی…
میتوانی مانتوی سفید کوتاه نازک چسبان بپوشی تا گرمت نشود!!
میتوانی شلواری بپوشی که دمپایش تا صندل ات ۲۰ سانتیمتر فاصله داشته باشد!!
میتوانی جوراب هم نپوشی!!
لاک هم لابد خنک کننده است…!!
بستنی هم لیس بزن روی نیمکت پارک…
بوی ادکلنت هم میتواند تا ۱۰ متر پشت سرت تعقیبت کند…
فرض کن اینها بلد نیستند مثل تو باشند!
فرض کن اینها عادت کرده اند به این پارچه ی سیاه در این گرما!!
فرض کن گرمشان نمیشود!!!
فرض کن تو روشنفکری و اینها امل…!!
آخر تو چه میدانی چادر ترنم عطر یاس در فضای غبار آلود دنیاست…
آخر تو چه میدانی حجاب خنکا و زیبایی به وجود هر دختر مینشاند…
تو میتوانی خوش باشی به عرق نکردن در دنیا…
خنکای بهشت گوارایتان دختران چادری!!!
یک سوء تفاهم کوچک بود، باعث شد دو برادربا هم جرو بحث کردند. پس از چند هفته سکوت، اختلاف آنها زیاد شد و از هم جدا شدند.
یک روز صبح در خانه برادر بزرگ تر به صدا درآمد. وقتی در را باز کرد، مرد نجـاری را دید. نجـار گفت:« من
چند روزی است که دنبال کار می گردم، فکر کردم شاید شما کمی خرده کاری در خانه و مزرعه داشته باشید، آیا امکان دارد که کمکتان کنم؟
برادر بزرگ تر جواب داد: « بله، اتفاقاً من یک مقدار کار دارم. به آن نهر در وسط مزرعه نگاه کن، آن همسایه در حقیقت برادر کوچک تر من است. او هفته گذشته چند نفر را استخدام کرد تا وسط مزرعه را کندند و این نهر آب بین مزرعه ما افتاد. او حتماً این کار را بخاطر کینه ای که از من به دل دارد، انجام داده.»
سپس به انبار مزرعه اشاره کرد و گفت: « در انبار مقداری الوار دارم، از تو می خواهم تا بین مزرعه من و
برادرم حصار بکشی تا دیگر او را نبینم.»
نجار پذیرفت و شروع کرد به اندازه گیری و اره کردن الوار. برادر بزرگ تر به نجار گفت: « من برای خرید بهشهر می روم، اگر وسیله ای نیاز داری برایت بخرم.»
نجار در حالی که به شدت مشغول کار بود، جواب داد:« نه، چیزی لازم ندارم.»
هنگام غروب وقتی کشاورز به مزرعه برگشت، چشمانش از تعجب گرد شد. حصاری در کارنبود. نجار به
جای حصار یک پل روی نهر ساخته بود.
کشاورز با عصبانیت رو به نجار کرد و گفت: « مگر من به تو نگفته بودم برایم حصار بسازی؟»
در همین لحظه برادر کوچک تر از راه رسید و با دیدن پل فکرکرد که برادرش دستور ساختن آن را داده، از
وی پل عبور کرد و برادر بزرگترش را در آغوش گرفت و از او برای کندن نهر معذرت خواست.
وقتی برادر بزرگ تر برگشت، نجار را دید که جعبه ابزارش را روی دوشش گذاشته و در حال رفتن است.
کشاورز نزد او رفت و بعد از تشکر، از او خواست تا چند روزی مهمان او و برادرش باشد.
نجار گفت: «دوست دارم بمانم ولی پل های زیادی هست که باید آنها را بسازم.»
حلول ماه مبارک رمضان ، بهار قرآن
ماه عبادتهای عاشقانه و نیایشهای عارفانه و بندگی خالصانه را
به شما تبریک عرض میکنیم ، التماس دعا . . .
.
.
.
مبارک باد آمد ماه روزه
رهت خوش باد، ای همراه روزه
شدم بر بام تا مه را ببینم
که بودم من به جان دلخواه روزه . . .
.
.
.
هر که را خاطر به روی دوست رغبت میکند
بس پریشانی بباید بردنش چون موی دوست
دیگران را عید اگر فرداست ما را از این دهست
روزه داران ماه نو ببینند و ما ابروی دوست . . .
.
.
.
خدایا قرار ده روزه ام را در این ماه روزه روزه داران واقعى
و شب زنده داری ام را نیز مانند شب زنده داران
و بیدارم کن در آن از خواب بی خبران
و گناهم را بر من ببخش اى معبود جهانیان
و درگذر از من اى درگذرنده از گناهکاران . . .
.
.
.
آمد گه آمرزش و شهرُ الله عظمی
توفیق خدایا، تو ز ما سلبم فرما
شد باز در رحمت خالق بهروی خلق
چون ماه مبارک ز افق گشت هویدا . . .
.
.
.
دلا در روزه مهمان خدایی / طعام آسمانی را سرایی
درین مه چون در دوزخ ببندی / هزاران در ز جنّت برگشایی . . .
.
.
.
این هلال از طرف باغ جنان می آید / هو ش باشید که ماه رمضان می آید
در شب اول این ماه پی ماه مرو / ماه این ماه شب نیمه آن می آید . .
.
.
.
ماه رمضان، ماه نزول آیه های سبحانی
و ارتباط ملک و ملکوت در نزدیکترین افق
برای عروج «ارواح روحانی» است
.
.
.
روزه ، تمرین کلاس زندگی
درس ایثار و خلوص و بندگی
روزه ، زنجیر هوا گسستن است
دیو و بت های درون بشکستن است
.
.
.
ماه رمضان
ماه کشیده شدن خط گذشت و غفران الهی بر خطاهای گناهکاران
در سایه «الغوث الغوث های عمق جانی» است . . .
.
.
.
روزه هنگام سوال است و دعا
پر زدن با بال همت تا خدا
شهر یکرنگی و بی آلایشی
ماه تقصیر و گنه فرسایشی . . .
.
.
.
رمضانا تو بهترین ماهی
چون که ماه ضیافت اللهی
خوش عمل هر که بود در رمضان
ترک منکر نمود در رمضان . . .
.
.
.
یا اله الخلق یا رب الفلق
ای خدای انجم و شمس و شفق
از تو می خواهم در این ماه شریف
چشم پوشیدن ز جرم ما سبق
شأن ما عصیان و غفران کار تو
لا تؤاخذنا بذنب قد محق . . .
.
.
.
ماه رمضان، ماه چیده شدن «مائده های آسمانی»
بر سفره جانهای رسته از خاک و متصل به «انوار اهورایی» است . . .
.
.
.
رمضان آمد و آهسته صدا کرد مرا
مستعد سفر شهر خدا کرد مرا
از گلستان کرم طرفه نسیمى بوزید
که سراپاى پر از عطر و صفا کرد مرا . . .
.
.
.
رمضان شهر عشق و عرفان است
رمضان بحر فیض و احسان است
رمــضــــان، مــاه عــتــرت و قــرآن
گــــاه تــــجدید عهد و پیمان است . . .
.
.
.
اى در غرور نفس به سر برده روزگار
برخیز ، کارکن ، که کنونست وقت کار
اى دوست ! ماه روزه رسید و تو خفتهاى
آخر زخواب غفلت دیرینه سر برآر . . .
)حاج اسماعیل دولابی توصیههایی برای درک لحظات ویژه ماه مبارک رمضان دارد که بخشی از آن را با هم مرور می کنیم
شبهای ماه رمضان است، اغلب شما جوان هستید. وضو بگیرید. نماز بخوانید. کم حرف بزنید. کم قصه بگویید. این چیزهایی که در تلویزیون نشان میدهند برای تفریح است یا برای بچهها. شما که روزه دارید کمتر این و آن را گوش دهید. کمی به کارهایتان برسید.
نیم ساعت یا یک ساعت بعد از نماز در سجاده بنشینید و خدا را یاد کنید. افطار که کردید، بدنتان که آرام گرفت، به دعایی، به ثنایی یک دقیقه خدا را یاد کنید. با خودتان خلوت کنید. به قرآن نگاه کنید. با اینکه اصلا ساکت بنشینید. این خیلی قیمتی است. آدم افطار حقیقی را با خدا میکند. افطار حقیقی که خوردن نیست. ابعث حیا، آن افطار است.
نماز پیامبر(ص) است. روزه علی(ع) است. افطار خداست. از افطار بالاتر هم چیزی نیست. علی(ع) روزه است؛ یعنی هر که علی(ع) را قبول کند در دنیا کم حرف میزند، آلوده نمیشود. ذکر دنیا را کم میکند ادعایش از بین میرود. هر که پیغمبر را نگاه کند نماز خوانده است. ذکر خدا میگوید، دعا میکند، صلوات میفرستد . همینطور میآید جلو تا خدا را ملاقات میکند و میگوید اشهد، خدا را دیدم. اشهد ان لا اله الا الله میگوید و بالا میرود.
نگویمت که همه ساله می پرستی کن / سه ماه “می” خور و نه ماه پارسا باش
تفسیر این بیت حافظ این است که سه ماه رجب و شعبان و رمضان فصول اهل محبت است . سه ماه کافی است تا نه ماه دیگر را شراب صافی:
یامن یکفی من کل شی و لا یکفی منه شی ، اکفنی ما اهمنی من امر الدنیا و الآخره
آنچه نادیدنی است برایت به تماشا بگذارد .
اولیای خدا چه چیزی برداشت کردند که وقتی به این ماه می رسیدند مثال بارز واشتاق الی قربک فی المشتاقین بودند . بی شک به خدا اطمینان داشتند و در هر حال رضا بودند . آدم ها برایشان فرقی نمی کرد و همه را به دید الهی می دیدند . مریضی و بی پولی و مرگ و غم و غصه و حتی شادیها برای آنها نشانه است از سلطان السلاطین . چرا ما به خدا اعتماد و اتکا نمی کنیم در صورتی که می دانیم کسی ما را اندازه او دوست ندارد و به فکر ما نیست و توکل بر غیر او خسران دنیا و عقباست .
خاب الوافدون علی غیرک و خسر المتعرضون الا لک
یک راهنمایی برای آنهایی که دلشان در حال تپش است :
عارف فانی سید هاشم حداد (ره) می فرمایند:
همت عالی دار ، به چیزهای کوچک قانع مشو ، اینقدر دور خود نگرد ، به اوبسپار و جلو برو .مرد باید عالی همت باشد . حیف است کسی که می خواهد به محضر سلطان السلاطین حضور یابد درراه مثلا از گدای سر گذر چیزی بخواهد.”
*************************************************************************************************
هر جا غصّه دار شدی استغفار کن. استغفار امان انسان است. به این کاری نداشته باش که چرا محزون شده ای ، اذیّتت کرده اند ؟ گناهی کرده ای؟ بعضی وجود خودشان را گناه می دانند. شما می گویی چرا من درست کار نمی کنم ، او خودش را گناه می داند. محزون که شدی استغفار کن. چه غم خود را داشته باشی و چه غم مؤمنین را ، استغفار غم ها را از بین می برد. همان طور که وقتی خطا می کنی همه صدمه می خورند ، مثلاً وقتی چند نفر کفران نعمت می کنند به همه ضرر می رسد ؛ استغفار هم که می کنی به همه ماسوای خودت نفع می رسانی.
در حدیث است که هشت چیز شما دست خداست : موت و حیات, مرض و صحت, فقر و غنا, خواب و بیداری, چه چیزی می ماند که دست خودمان باشد ؟
مرحوم حاج اسماعیل دولابی (رضوان الله تعالی علیه
(برگرفته از:http://yas-narges.blogfa.com/)
آدما دو جور زندگی میکنن :
یا غرورشون رو زیر پاشون میذران و با انسانها زندگی میکنن …
یا انسانها رو زیر پاشون میذارن و با غرورشون زندگی میکنن …..
من این جا در خیال خواب های هر روزه
تو آن جا خوابیده بر تیغ های کینه، به جرم مسلمانی !
من این جا در فکرفرار از گرمای نفس گیر تابستان
تو آنجا خوابیده بر آتش نفرت که کباب می کند پیکرت را !
من …
تو …
بمیرم برای تو
…
امسال هم طبق سنوات گذشته مراسم شب های احیا در حوزه ی علمیه ی الزهرا یزد برگزار می شود.
سخنرانان:سرکار خانم نیکپور،سرکار خانم دهقان و سرکار خانم نخعی می باشند.
بیا و
زیبا ترین اجابتم باش …
“اللهم کن لولیک الفرج “
سلام مهربان؛
ماه را امشب آورده ام، دست بوس نگاهت…
ماه که از جانب چشمانت بتابد
نسیم پیام میهمانی ات را می آورد
و آن شب، پیاله در دست،
رقص کنان،
سویت روان می شوم.
لبانم را به ربنایت می دوزم
چشمانم را به شهر رمضان الذی انزلت فیه القرآنت.
تشنگی معنای عطش ندارد در قاموس لبانم
وقتی سیراب باران رحمتت باشم.
( فاطمه _یاس)
مگر می شود پاکی هزار چشم را بدزدی ؛
دلت پاک بماند …؟
!
پ.ن:گفتم،حجابت
گفت، دلت پاک بماند .!