موقعیت مکانی مدرسه علمیه الزهرا (سلام الله علیها)
برای دیدن موقعیت مکانی حوزه می توانید بعد از کلیک روی لینک زیر و انتخاب استان و شهر یزد محل مدرسمون را توی نقشه ببینید.
منتظر حضور سبزتان هستیم.
برای دیدن موقعیت مکانی حوزه می توانید بعد از کلیک روی لینک زیر و انتخاب استان و شهر یزد محل مدرسمون را توی نقشه ببینید.
منتظر حضور سبزتان هستیم.
. امام صادق علیه السلام به شخصی که نام دخترش را فاطمه گذاشته بود، فرمود:
«… اذا سمیتها فاطمة فلا تسبها و لاتلعنها ولاتضربها; حالا که نام او را فاطمه گذاشته ای، پس دشنامش مده، نفرینش مکن و کتکش مزن.
(کتاب کافی)
دلم گرم خداوندیست
که با دستان من گندم برای یاکریم خانه میریزد
چه بخشنده خدای عاشقی دارم
که میخواند مرابا آنکه میداند گنهکارم
دلم گرم است میدانم بدون لطف او تنهای تنهایم…
بارداری با همه ی زیبایی هایی که در آن هنفته است،اما می تواند برای بعضی از خانم ها عامل وحشت هم باشد.
فکر اینکه پوست شکم طی دوره ی حاملگی از فرم عادی اش خارج می شود و ردهایی به شکل ترک خوردگی روی آن باقی می ماند،دغدغه ی ذهنی خانم ها می شود.اما این مساله به راحتی قابل پیشگیری است.
در واقه سه ماهه آخر بارداری بیشترین تاثیر را می گذارد و 70 تا 90 درصد کشیدگی پوست و ترک خوردگی روی آن در این دوره رخ می دهد.
این عارضه در زنانی که دوقلو به بالا زایمان می کنند، شدیدتر هم می شود.اما نگران نباشید.روش های مختلفی برای رفع این ترک خوردگی ها وجود دارد که بهترین آن پیشگیری است.متخصصان می گویند نوشیدن آب زیاد طی این دوران بهترین راه پیشگیری است.این کار نه تنها شما را سیراب نگه می دارد ،بلکه پوست را هم نرم و لطیف نگه می دارد و از ترک خوردن آن جلوگیری می کند.
شیخ صدوق از رجاء ابن ابی ضحاک که از طرف مأمون برای بردن امام رضا علیه السلام از مدینه به مرو مأموریت داشت روایت کرده است که گفت: من از مدینه تا مرو همراه امام بودم. به خدا سوگند کسی را در پرهیزکاری و کثرت ذکر خدا و شدت خوف از حق تعالی مانند او ندیدم و جریان عبادت آن جناب در شبانه روز چنان بود که چون صبح می شد، نماز صبح را ادا می کرد و بعد از سلام نماز در مصلای خود می نشست تسبیح و تحمید و تکبیر و تهلیل می گفت و صلوات بر حضرت رسول و اولاد او می فرستاد تا آفتاب طلوع می کرد، پس از آن سجده می رفت و سجده را چندان طول می داد تا روز بلند می شده سپس سر از سجده بر می داشت و با مردم حدیث می کرد و تا نزدیکی زوال آفتاب آنان را موعظه می فرمود. پس از آن، تجدید وضو کرده و به مصلای خود برمی گشت و چون زوال می شد، برمی خاست و شش رکعت نافله ظهر به جا می آورد و چون فارغ می شد اذان نماز می گفت. سپس اقامه نماز می گفت و تسبیح و تحمید و تکبیر بسیار می گفت.
حضرت در هر شهری که ده روز اقامت می کرد، روزها روزه می گرفت و چون شب می شد، پس از نمازْ افطار می کرد و نافله نمازهای مغرب و نماز شب و شَفع و وَتر و نماز صبح را در حضر و سفر ترک نمی کرد؛ اما نوافل نمازهای چهار رکعتی (ظهر و عصر و عشا) را در سفر ترک می کرد و بعد از به جا آوردن نمازهای مزبور، سی مرتبه تسبیحات اربعه را می خواند و می فرمود: این به جهت تمامی نماز است و همیشه در موقع دعا - چه در نماز و یا غیر نماز - اقتدا می کرد به رسول اللّه و اولاد او. صلوات زیاد می فرستاد و قرآن را بسیار تلاوت می نمود و هرگاه به آیه ای که در آن ذکر بهشت یا دوزخ شده می رسید گریه می کرد و از خدا سؤال بهشت می نمود و از آتشْ پناه می جست و هرگاه در قرآن، «یا ایهاالذین آمنوا» را قرائت می کرد آهسته می گفت: «لبیک اللهم لبیک».
در هیچ شهری وارد نمی شد مگر اینکه مردم قصد خدمتش می نمودند و از معالم دین خود می پرسیدند. حضرت آنها را جواب می فرمود و برای آنها احادیث بسیاری از پدرانش و علی علیه السلام و رسول خدا صلی الله علیه و آله می گفت.
ابن ابی ضحاک گوید: پس چون آن حضرت را نزد مأمون بردم از من خبر حال او را در بین راه پرسید و من آنچه از آن جناب مشاهده کرده بودم - در اوقات شب و روز و حرکت و اقامت - به مأمون خبر دادم. مأمون گفت: بلی یا ابن ابی ضحاک، علی بن موسی بهترینِ اهل زمین و اعلم و اعبدِ آنهاست، ولی این مطلب را به کسی مگو، چون نمی خواهم فضل آن جناب ظاهر شود، مگر به زبان من و به خدا استعانت می جویم که او را بلند کنم و قدرش را رفیع سازم.
خداوند حکیم وعلیم می فرماید:
من 6 چیز را در 6 جا قرار دادم مردم آن را در 6 جای دیگر جستجو می کنند.
من علم را در گرسنگی قرار دادم مردم آن را در سیری می جویند.
من عزت را در نمازشب قرار دادم مردم آن را در دستگاه سلاطین می جویند.
من ثروت را در قناعت قرار دادم مردم آن را در کثرت مال دنبال می کنند.
من استجابت دعا را در لقمه حلال قرار دادم ولی مردم آن را قیل وقال(سروصدا) می جویند.
من بلند مرتبگی را در تواضع قرار دادم ولی مردم در تکبر دنیا طلب می کنند.
من راحتی را در بهشت قرار دادم مردم آن را در دنیا طلب می کنند.
در يك شركت بزرگ ژاپني كه توليد وسايل آرايشي را برعهده داشت، يك مورد تحقيقاتي به ياد ماندني اتفاق افتاد : شكايتي از سوي يكي مشتريان به كمپاني رسيد. او اظهار داشته بود كه هنگام خريد يك بسته صابون متوجه شده بود كه آن قوطي خالي است.
بلافاصله با تاكيد و پيگيريهاي مديريت ارشد كارخانه اين مشكل بررسي، و دستور صادر شد كه خط بسته بندي اصلاح گردد و قسمت فني و مهندسي نيز تدابير لازمه را جهت پيشگيري از تكرار چنين مسئله اي اتخاذ نمايد.
مهندسين نيز دست به كار شده و راه حل پيشنهادي خود را چنين ارائه دادند: پايش ( مونيتورينگ) خط بسته بندي با اشعه ايكس.
بزودي سيستم مذكور خريداري شده و با تلاش شبانه روزي گروه مهندسين، دستگاه توليد اشعه ايكس و مانيتورهائي با رزوليشن بالا نصب شده و خط مزبور تجهيز گرديد. سپس دو نفر اپراتور نيز جهت كنترل دائمي پشت آن دستگاهها به كار گمارده شدند تا از عبور احتمالي قوطيهاي خالي جلوگيري نمايند.
نكته جالب توجه در اين بود كه درست همزمان با اين ماجرا، مشكلي مشابه نيز در يكي از كارگاههاي كوچك توليدي پيش آمده بود اما آنجا يك كارمند معمولي و غيرمتخصص آنرا به شيوه اي بسيار ساده تر و كم خرجتر حل كرد: تعبيه يك دستگاه پنكه در مسير خط بسته بندي تا قوطي خالي را باد از خط توليد دور کند!!!
*نکته:*
*معمولا در بسياري از موارد راههاي ساده تري نيز براي حل هر مسئله و يا مشکلي وجود دارد. هميشه به دنبال ساده ترين راه حلها باشيد.
منم زیبا
که زیبا بنده ام را دوست میدارم
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان
رهایت من نخواهم کرد
رها کن غیر من را آشتی کن با خدای خود
تو غیر از من چه میجویی؟
تو با هر کس به غیر از من چه میگویی؟
تو راه بندگی طی کن عزیزا من خدایی خوب میدانم
تو دعوت کن مرا با خود به اشکی .یا خدایی میهمانم کن
که من چشمان اشک الوده ات را دوست میدارم
طلب کن خالق خود را.بجو مارا تو خواهی یافت
که عاشق میشوی بر ما و عاشق میشوم بر تو که
وصل عاشق و معشوق هم،اهسته میگویم، خدایی عالمی دارد
تویی زیباتر از خورشید زیبایم.تویی والاترین مهمان دنیایم.
که دنیا بی تو چیزی چون تورا کم داشت
وقتی تو را من افریدم بر خودم احسنت میگفتم
مگر ایا کسی هم با خدایش قهر میگردد؟
هزاران توبه ات را گرچه بشکستی.ببینم من تورا از درگهم راندم؟
که میترساندت از من؟رها کن ان خدای دور
آن نامهربان معبود.آن مخلوق خود را
این منم پروردگار مهربانت.خالقت.اینک صدایم کن مرا.با قطره اشکی
به پیش اور دو دست خالی خودرا. با زبان بسته ات کاری ندارم
لیک غوغای دل بشکسته ات را من شنیدم
غریب این زمین خاکی ام.آیا عزیزم حاجتی داری؟
بگو جز من کس دیگر نمیفهمد.به نجوایی صدایم کن.بدان اغوش من باز است
قسم بر عاشقان پاک با ایمان
قسم بر اسبهای خسته در میدان
تو را در بهترین اوقات اوردم
قسم بر عصر روشن ، تکیه کن بر من
قسم بر روز، هنگامی که عالم را بگیرد نور
قسم بر اختران روشن اما دور، رهایت من نخواهم کرد
برای درک اغوشم,شروع کن,یک قدم با تو
تمام گامهای مانده اش با من
تو بگشا گوش دل پروردگارت با تو میگوید
ترا در بیکران دنیای تنهایان.رهایت من نخواهم کرد
سهراب سپهری
روزی دعلب یمانی از مولا علی پرسید : یا امیر المومنین ، آیا پروردگارت را دیده ای ؟
مولا پاسخ می دهند : مگر من چیزی را که ندیده باشم ، می پرستم ؟
خدا را دیده ای آیا ؟
تو آیا دیده ای وقتی شبی تاریک
میان بودن و نابودن امید فردائی
هراسی می رباید خواب از چشمت
کسی ، خورشید و صبح و نور را
در باور روح تو ، می خواند
و هنگامی که ترسی گنگ می گوید ، رها گردیده ، تنهائی
و شب تاریکی اش را ، بر نگاه خسته می مالد
طلوع روشن نوری به پلکت ، آیه های صبح می خواند
کلام گرم محبوبی
کمی نزدیک تر از یک رگ گردن ،
به گوش ات با نوای عشق می گوید:
غریب این زمین خاکی ام ، تنها نمی مانی
تو آیا دیده ای وقتی خطائی می کنی اما ،
ته قلبت پشیمانی
و می خواهی از آن راهی که رفتی ، باز برگردی
نمی دانی که در را بسته او یا نه ؟
یکی با اولین کوبه ، به در ، آهسته می گوید :
بیا ، ای رفته ، صد بار آمده ، باز آ
که من در را نبستم ، منتظر بودم که برگردی
و هنگامیکه می فهمی ، دگر تنهای تنهائی
رفیقی ، همدمی ، یاری کنارت نیست
و می ترسی که راز بی کسی را ، با کسی گوئی
یکی بی آنکه حتی ، لب تو بگشائی
به آغوشی ، تو را گرم محبت می کند با عشق
به هنگامیکه ، دلبر های دنیائی
دلت را برده اما ، باز پس دادند
دل بشکسته ات را ، مهربانی می خرد با مهر
درون غار تنهائی ، به لب غوغا ، ولی راز سخن با او ، نمی دانی
کسی چون نور می گوید ، بخوان
و تو آهسته می گوئی ، که من خواندن نمی دانم
و او با مهر می گوید
بخوان ، آری بنام خالق انسان ، بخوان ما را
و تو با گریه های شوق ، می خوانی
تو آیا دیده ای
وقتی که بعد از قهر و بد عهدی
به هنگامیکه بر سجاده اش با قامت شرمی
به یک قد قامت زیبا ، تو می آیی
به تکبیری ، تو را همچون عزیز بی گناهی ،راه خواهد داد
و می پوشاند او ، اسرار عیبت را
و از یاد تو هم ، بد عهدی ات را ، پاک خواهد کرد
جواب آن سلام آخرت را ، بر تو خواهد داد
و با یک نقطه در سجده ، تو گویا باز هم ، در اول خطی
تو آیا دیده ای وقتی که چیزی آرزویت بوده ، آنرا جسته ای
آنگاه می بینی ، بجز یک سایه ، چیزی در درون دست هایت نیست
کسی آهسته می گوید
نگاهم کن ، حقیقت را رها کرده ، مجازی را تو میجوئئ ؟
تو سیمرغی درون آسمان گم کرده ،
اینک سایه اش را بر زمین خاک می پوئی ؟
اگر یابی ، بجز یک سایه ، چیز دیگری داری ؟
پس آنگه یک شعاع نور ، چشمان تو را ، از خاک تا افلاک خواهد برد
تو آیا دیده ای ، وقتی هوای سینه ات ابر است و باریدن نمی داند
و دشت سینه ات ، می سوزد از بی آبی خوبی
تمام غنچه های مهر ، در جان تو خشکیده ست
به یادش ، قلب تو ، آرام می گیرد
و چشمان امیدت
گونه های چشم در راه تو را ،
با بارشی ، سیراب خواهد کرد
و گل های محبت ، در تمام پهنه جان تو می روید
تو ایا دیده ای وقتی دلت می گیرد از دلگیری مردان تنهایی
که شب هنگام ، سر به زیر افکنده
شرم خالی دستان خود را،در کویر مهربانی ، چاره می جویند
کسی آهسته می گوید :
سرای عشق را ، یک بار دیگر اب و جارو کن
سوار صبح در راه است
تو آیا دیده ای ، وقتی که دریای پر از طوفان مشکل ها
بساط زورق اندیشه را
در صد خروش موج می پیچد
کسی سکان این زورق ، به ساحل می برد با مهر
و می داند که تو
بی آنکه در ساحل ، به شکری ، قدر این خوبی به جای آری
بدون گفتن یک ، یا خدا
این نا خدا ، از یاد خواهی برد
خدا را دیده ای آیا ؟
به هنگامی که در این بیکران ، این پهنه هستی
به ترسی از رها بودن ، تو می پرسی
کسی می بیندم آیا ؟
کسی خواهد شنید این بنده تنها ؟
جوابت را ، نه از آنکس که پرسیدی
جوابت را ، خودش با تو ،
و با لحن و کلام مهر می گوید
که من نزدیک تو هستم ، به هنگامی که می خوانی مرا
آری ، تو دعوت کن مرا ، با عشق
اجابت می کنم ، با مهر
هدایت می شوی ، بر نور
خدا را دیده ای آیا ؟
گمانم دیده ای او را
که من هم آرزو دارم ، ببینم باز هم او را
به چشم سر ، که نه
او خود گشاید ، دیده های روشن دل را
لطیف و خلق آگاه است
چه زیبا می شود ،چشمی که می بیند ترا
چشم دلی ، از جنس نور و عشق و آگاهی
کیوان شاهبداغی
وَإِذَا سَأَلَكَ عِبَادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذَا دَعَانِ فَلْيَسْتَجِيبُواْ لِي وَلْيُؤْمِنُواْ بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ
(سوره بقره آیه ۱۸۶)
و هنگامی که بندگانم از تو در بارۀ من بپرسند (که من نزدیکم یا دور) من نزديكم و دعاى دعاكننده را هنگامى كه مرا بخواند پاسخ مىگویم. پس آنان هم دعوت مرا بپذیرند وبه من ایمان بیاورند تا آنان راه یابند.
در این آیه خداوند جواب می دهد که من نزدیکم و دعای دعا کنند ه را اجابت می کنم حتی به پیامبر هم نمی فرماید به آنها بگو ، بلکه خود خداوند مستقیماً جواب می دهد.
لا تُدرِکُهُ الابصارُ چشم ها او را درنمی یابند
وَ هُوَ یُدرِکُ الابصارَ و اوست که دیدگان را درمی یابد
وَ هُوَ اللطیفُ الخبیرُ و او لطیفِ آگاه است. سوره مبارک انعام ، آیه 103
وارد اتوبوس شدم، جایی برای نشستن نبود، همانجا روبروی در، دستم را به میله گرفتم…
پیرمرد با کُتی کهنه، پشت به من، دستش به ردیف آخر صندلی های اقایون گره کرده! (که میشود گفت تقریبا در قسمت خانم ها)
خانم دیگری وارد اتوبوس شد، کنار دست من ایستاد، چپ چپ نگاهی به پیردمرد انداخت، شروع کرد به غرلند کردن!
ـ برای چی اومده تو قسمت زنونه! مگه مردونه جا نداره؟ این همه صندلی خالی!
ـ خانم جان اینطوری نگو، حتما نمی تونسته بره!
ـ دستش کجه نمی تونه بشینه یا پاش خم نمیشه؟
ـ خب پیرمرد ِ! شاید پاش درد میکنه نمی تونه بره بشینه!
ـ آدم چشم داره می بینه! نیگاه کن پاش تکون میخوره، این روزها حیاء کجا رفته؟!…
سکوت کردم، گفتم اگر همینطور ادامه دهم بازی را به بازار می کشاند! فقط خدا خدا میکردم پیرمرد صحبت ها را نشنیده باشد!
بیخیال شدم، صورتم را طرف پنجره کردم تا بارش برفها را تماشا کنم…
به ایستگاه نزدیک می شدیم
پیرمرد میخواست پیاده شود
دستش را داخل جیبش برد
پنجاه تومنی پاره ایی را جلوی صورتم گرفت
گفت:”دخترم این چند تومنیه؟”
بغض گلویم را گرفت، پیرمرد نابینا بود! خانم بغل دست من خجالت زده سرش را پایین انداخت و سرخ شد…
نجوا …………………………..
چه راست گفت پیامبر خدا( صلی الله علیه و آله ) « برای گفتار و کرداری که از برادرت سر می زند، عذری بجوی و اگر نیافتی، عذری بتراش»
امام سجاد(ع) می فرماید:چنانچه به داخل بازار شوم و برای خانواده که هوس گوشت کرده اند یک درهم گوشت بخرم ،برای من از بنده آزاد کردن بهتر است.
ویا در روایت عشق از امام رضا(ع) آمده: سزاوار است مرد بر خانواده اش وسعت دهد که آرزوی مرگ او را نکنند. پس بر کسی که دارای نعمت و ثروت است ، توسعه ی این نعمت بر خانواده اش واجب است.
و در بیانی بس جذاب از حضرت رسول اکرم (ص) که می فرمایند:هر مردی خانمش و فرزندش را خوشحال کند ، خدا او را خشنود می نماید.
(بر گرفته از کتاب:کلیدهای کامیابی در زندگی،سید مصطفی رضوی حائری)