عبادات اما رضا(ع)
شیخ صدوق از رجاء ابن ابی ضحاک که از طرف مأمون برای بردن امام رضا علیه السلام از مدینه به مرو مأموریت داشت روایت کرده است که گفت: من از مدینه تا مرو همراه امام بودم. به خدا سوگند کسی را در پرهیزکاری و کثرت ذکر خدا و شدت خوف از حق تعالی مانند او ندیدم و جریان عبادت آن جناب در شبانه روز چنان بود که چون صبح می شد، نماز صبح را ادا می کرد و بعد از سلام نماز در مصلای خود می نشست تسبیح و تحمید و تکبیر و تهلیل می گفت و صلوات بر حضرت رسول و اولاد او می فرستاد تا آفتاب طلوع می کرد، پس از آن سجده می رفت و سجده را چندان طول می داد تا روز بلند می شده سپس سر از سجده بر می داشت و با مردم حدیث می کرد و تا نزدیکی زوال آفتاب آنان را موعظه می فرمود. پس از آن، تجدید وضو کرده و به مصلای خود برمی گشت و چون زوال می شد، برمی خاست و شش رکعت نافله ظهر به جا می آورد و چون فارغ می شد اذان نماز می گفت. سپس اقامه نماز می گفت و تسبیح و تحمید و تکبیر بسیار می گفت.
حضرت در هر شهری که ده روز اقامت می کرد، روزها روزه می گرفت و چون شب می شد، پس از نمازْ افطار می کرد و نافله نمازهای مغرب و نماز شب و شَفع و وَتر و نماز صبح را در حضر و سفر ترک نمی کرد؛ اما نوافل نمازهای چهار رکعتی (ظهر و عصر و عشا) را در سفر ترک می کرد و بعد از به جا آوردن نمازهای مزبور، سی مرتبه تسبیحات اربعه را می خواند و می فرمود: این به جهت تمامی نماز است و همیشه در موقع دعا - چه در نماز و یا غیر نماز - اقتدا می کرد به رسول اللّه و اولاد او. صلوات زیاد می فرستاد و قرآن را بسیار تلاوت می نمود و هرگاه به آیه ای که در آن ذکر بهشت یا دوزخ شده می رسید گریه می کرد و از خدا سؤال بهشت می نمود و از آتشْ پناه می جست و هرگاه در قرآن، «یا ایهاالذین آمنوا» را قرائت می کرد آهسته می گفت: «لبیک اللهم لبیک».
در هیچ شهری وارد نمی شد مگر اینکه مردم قصد خدمتش می نمودند و از معالم دین خود می پرسیدند. حضرت آنها را جواب می فرمود و برای آنها احادیث بسیاری از پدرانش و علی علیه السلام و رسول خدا صلی الله علیه و آله می گفت.
ابن ابی ضحاک گوید: پس چون آن حضرت را نزد مأمون بردم از من خبر حال او را در بین راه پرسید و من آنچه از آن جناب مشاهده کرده بودم - در اوقات شب و روز و حرکت و اقامت - به مأمون خبر دادم. مأمون گفت: بلی یا ابن ابی ضحاک، علی بن موسی بهترینِ اهل زمین و اعلم و اعبدِ آنهاست، ولی این مطلب را به کسی مگو، چون نمی خواهم فضل آن جناب ظاهر شود، مگر به زبان من و به خدا استعانت می جویم که او را بلند کنم و قدرش را رفیع سازم.