مدرسه علمیه الزهرا (سلام الله علیها) یزد

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

اصل را دریاب...

09 اردیبهشت 1391 توسط مدرسه علميه الزهرا(سلام الله علیها) یزد

آورده‌اند که شیخ جنید بغدادی، به عزم سیر، از شهر بغداد بیرون رفت و مریدان از عقب او.
شیخ احوال بهلول را پرسید. گفتند: او مردی دیوانه است.
گفت: او را طلب کنید که مرا با او کار است. پس تفحص کردند و او را در صحرایی یافتند. شیخ پیش او رفت و سلام کرد.
بهلول جواب سلام او را داد و پرسید: چه کسی هستی؟
عرض کرد: منم شیخ جنید بغدادی.
فرمود: تویی شیخ بغداد که مردم را ارشاد می‌کنی؟
عرض کرد: آری…
بهلول فرمود: طعام چگونه میخوری؟
عرض کرد: اول «بسم‌الله» می‌گویم و از پیش خود می‌خورم و لقمه کوچک برمی‌دارم، به طرف راست دهان می‌گذارم و آهسته می‌جوم و به دیگران نظر نمی‌کنم و در موقع خوردن از یاد حق غافل نمی‌شوم و هر لقمه که می‌خورم «بسم‌الله» می‌گویم و در اول و آخر دست می‌شویم.
بهلول برخاست و دامن بر شیخ فشاند و فرمود: تو می‌خواهی که مرشد خلق باشی؟ در صورتی که هنوز طعام خوردن خود را نمی‌دانی. سپس به راه خود رفت.
مریدان شیخ را گفتند: یا شیخ این مرد دیوانه است.
خندید و گفت: سخن راست از دیوانه باید شنید و از عقب او روان شد تا به او رسید.
بهلول پرسید: چه کسی هستی؟
جواب داد: شیخ بغدادی که طعام خوردن خود را نمی‌داند.
بهلول فرمود: آیا سخن گفتن خود را می‌دانی؟
عرض کرد: آری. سخن به قدر می‌گویم و بی‌حساب نمی‌گویم و به قدر فهم مستمعان می‌گویم و خلق را به خدا و رسول دعوت می‌کنم و چندان سخن نمی‌گویم که مردم از من ملول شوند و دقایق علوم ظاهر و باطن را رعایت می‌کنم. پس هر چه تعلق به آداب کلام داشت بیان کرد.
بهلول گفت: گذشته از طعام خوردن، سخن گفتن را هم نمی‌دانی. سپس برخاست و برفت.
مریدان گفتند: یا شیخ دیدی این مرد دیوانه است؟ تو از دیوانه چه توقع داری؟
جنید گفت: مرا با او کار است، شما نمی‌دانید.
باز به دنبال او رفت تا به او رسید. بهلول گفت از من چه می‌خواهی؟ تو که آداب طعام خوردن و سخن گفتن خود را نمی‌دانی، آیا آداب خوابیدن خود را می‌دانی؟
عرض کرد: آری. چون از نماز عشا فارغ شدم داخل جامه‌ خواب می‌شوم، پس آنچه آداب خوابیدن که از حضرت رسول (علیه‌السلام) رسیده بود بیان کرد.
بهلول گفت: فهمیدم که آداب خوابیدن را هم نمی‌دانی. خواست برخیزد که جنید دامنش را بگرفت و گفت: ای بهلول من هیچ نمی‌دانم، تو قربه‌الی‌الله مرا بیاموز.

بهلول گفت: چون به نادانی خود معترف شدی تو را بیاموزم. بدان که اینها که تو گفتی همه فرع است و اصل در خوردن طعام آن است که لقمه حلال باید و اگر حرام را صد از اینگونه آداب به جا بیاوری فایده ندارد و سبب تاریکی دل شود.
جنید گفت: جزاک الله خیراً!

و ادامه داد: در سخن گفتن باید دل پاک باشد و نیت درست باشد و آن گفتن برای رضای خدای باشد و اگر برای غرضی یا مطلب دنیا باشد یا بیهوده و هرزه بود، هر عبارت که بگویی آن وبال تو باشد. پس سکوت و خاموشی بهتر و نیکوتر باشد.

و در خواب کردن این‌ها که گفتی همه فرع است؛ اصل این است که در وقت خوابیدن در دل تو بغض و کینه و حسد هیچ بشری نباشد.

مطلب قبلی
مطلب بعدی
 نظر دهید »

موضوعات: لینک ثابت


فرم در حال بارگذاری ...

فید نظر برای این مطلب

سخنی از بهشت

حدیث

ساعت آنلاین



ساعت فلش


  • انجمن
  • آخرین مطالب

    • جهاد این روزها چیست؟؟
    • داستان قرآنی (گاو بنی اسرائیل)
    • داستان قرآنی (عُزیر پیامبر)
    • داستان قرآنی( جنگ حق و باطل)
    • داستان قرآنی(کوثری به نام فاطمه سلام الله علیها)

    تقویم شمسی

    تقویم شمسی

    اوقات شرعی

    تقویم#1588;مسی

    جستجو

    موضوعات

    • کلاس اخلاق استاد اخوان
    • نوروز فاطمی
    • مهدویت
    • رهبری
    • روزنگار
    • اخبار
      • اخبار سیاسی
      • اخبار مدرسه
    • آموزش کامپیوتر
    • معرفی سایت
    • ولایت فقیه
    • اطلاعیه
    • حماسه عاشورا
    • سبک زندگی
    • در محضر استاد
    • علمای یزدی
    • مناسبتی
    • دلنوشته
    • معرفي كتاب
    • پايان نامه
    • نکات خانه داری
    • ايده هاي فرهنگي
    • داستان های قرآنی

    کاربران آنلاین

    • صفيه گرجي
    • avije danesh
    • بتول منصوریان

    رتبه

      آمار بازدید

      آمارگیر وبلاگ

      • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
      • تماس