تقدیم به جانفشانان پلاسکو
تمام حجم دلم سوخت، وقتی شنیدم سوختی و ساختی، ساختی بنیان در حال فروپاشی خانوادهای را که کاخ آرزوهای فرزندانش، به خاطر نیامدن پدر، تخریب میشد و تو نگذاشتی، سوختی و ساختی، شاید دنیای ناجوانمرد امروز فراموشش شده بود طعم جوانمردی و غیرت و ایثار و فداکاری، وتو این طعم خوش را برای دنیا ساختی.
سوختی تا قلب دخترکی در حسرت دیدن دوباره ی پدر و چشمان همسری در انتظار ورود همسرش به خانه نماند و از همه بالاتر اینکه غم به دلی ننشیند که عزیزم به خانه برنگشت چون فریادرسی نبود که به فریادش برسد.
تو آخر مردانگی بودی، هرچند نالههایت زیر آوار پلاسکو مدفون شد اما حیات وزندگی را جاری ساختی، و آوازه ی مردانگیات در گوش جهان پیچید، من هنوز منتظر و امیدوارم که دستان مهربان خدا، زیر آنهمه سنگ و خاک، حافظت باشد و اگر مصلحت این نبود یقین دارم نگاه مهربانش تا بهشت، بدرقهات میکند و یقین دارم آتش پلاسکو برایت گلستان شد و ابراهیمی شدی.
امروز جمعه است و من برای آرامش دل امام زمانم، که داغدار آتش و سوختن هست و از آتش خاطرههای سختی در دل دارد؛ و مدینه، مدینه دلش غم دارد و خیمه خیمه ی دلش میسوزد. در این مصیبت نماز استغاثه به حضرتش را خواندم.
تو نیز به یاد دل مصیبتزده و مهربان ارباب باش و قدمی بردار
برای در زیر آوار ماندگان پلاسکو و دل خانواده چشمانتظارشان دعا کن.
سهم هر طلبه، یک جرعه مهربانی ورقت قلب
نویسنده:دختران قبیله آفتاب، حوزه علمیه الزهرا سلامالله علیها، یزد