ضعف شخصیتی شاه عامل انقلاب (مطلب از: خانم میرجلیلی)
هیچ كس بیش از شاه عامل سقوط خودش نبود. هم فعالیتهایی كه انجام داد و هم فعالیتهایی كه انجام نداد، به تضعیف مشروعیت نظام پهلوی انجامید و چهار دسته از این فعالیتها، عوامل عمده از میان رفتن مشروعیت این نظام بود…
در این فرضیه، اصل بر این قرار گرفته است كه شاه در اواخر حكومتش از نظر شخصیتی در وضعیتی قرار گرفت كه دیگر نتوانست حكومت را به شكل صحیح اداره كند و به علت این ضعف در اواخر عمر بود كه تاج و تخت خود را از دست داد. این تحلیل، یك تحلیل روانكاوانه است كه «ماروین زونیس» آن را در كتاب «شكست شاهانه» به صورت مفصّل پرورانده است.
وی می گوید: «انقلاب به این دلیل اتفاق افتاد كه در سراسر سالهای دهه 1970 م (1350 ش) و بیشتر سالهای دهه 1960 م (1340 ش) شاه به شیوه ای عمل كرد كه تعداد هر چه بیشتری از مردم ایران متقاعد شدند كه او صلاحیت فرمانروایی بر آنها را ندارد و ادعایش بر تاج و تخت، مشروعیت خود را از دست داده است.» (1)
نیز می گوید: «هیچ كس بیش از شاه عامل سقوط خودش نبود. هم فعالیتهایی كه انجام داد و هم فعالیتهایی كه انجام نداد، به تضعیف مشروعیت نظام پهلوی انجامید و چهار دسته از این فعالیتها، عوامل عمده از میان رفتن مشروعیت این نظام بود: او نتوانست انتظارات فرهنگی ایرانیان را در باره ماهیت فرمانروای مناسب برآورده سازد؛ از نظام پهلوی فاصله گرفت؛ در راه «لیبرالیزه كردن» نظام (ایجاد فضای باز سیاسی) گام برداشت؛ و پیامهایی ابلاغ كرد كه اگر مطلقاً در تناقض با یكدیگر نبود، دست كم مغشوش بود.» (2)
صرف نظر از دیدگاه ماروین زونیس می توان گفت: شاه ایران از همان ابتدا صلاحیت حكومت بر ایران را نداشت، نه اینكه در اواخر عمر صلاحیت خویش را از دست داد. ضعفهای شخصیتی شاه كه در اواخر عمرش به خاطر از دست دادن افراد مورد علاقه و اتكای وی حاصل شده بود، به عنوان عامل كوچكی در پیروزی انقلاب پذیرفته است، نه اینكه تنها عامل یا مهم ترین عامل پیروزی انقلاب باشد. ضعفهای او فقط زحمت انقلابیون را كمتر می كرد.
پی نوشت:
1) شكست شاهانه، ماروین زونیس، ترجمه عباس مخبر، ص 4.
2) همان، ص 155.
منبع : ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 75.