عاقبت به خیری
زن بدکاره شعرانه زن بدکاره ای بود که در بصره زندگی می کرد وچندین نفر فاسد مثل خودش همیشه همراه او بودند .یک روز که شعوانه با همراهانش در بصره از جایی می گذشتند دیدند مردم یکی پس از دیگری به داخل خانه ای می روند . شعرانه به یکی از همراهان گفت برو ببین چه خبره اولی رفت ولی برنگشت دومی رفت باز هم برنگشت تا نفر آخر… شعوانه خودش داخل خانه شد تا بفهمد چه خبر است . وقتی وارد شد دید کسی روی منبر رفته وبرای مردم صحبت می کند شعوانه به این جا ی سخن او رسید که گفت : ای خانم ها وای آقایان اگر به اندازه ی شعوانه هم گناهکار باشید باز هم از خدا ناامید نشوید . اگر توبه کنید خدا شما را می بخشد . شعوانه با خود گفت عجب, کار تو به جایی رسیده که ضرب المثل شده ای همان جا تصمیم خودش را گرفت توبه کرد توبه ی واقعی و او بعد از مدتی از بزرگان بصره شد که خودش کلاس درس راه انداخت وبا این جمله آن سخنران تغییر کرد وجزء خوبان قرارگرفت.