عاشورا حفظ قیام ارزش هاست...
روانشناسان امروز می گویند :"سیاه به معنی ” نه ” بوده ونقطه مقابله “بله” یعنی سفید است “
با این نگاه باید گفت :
آنکس که در مقابل نا محرم سیاه می پوشد،در واقع میخواهد به او “نه” بگوید
وآن کس که رنگ جذاب می پوشد ،
در واقع خواسته یا ناخواسته خود را در معرض نگاه های هرزه
وآلوده قرار میدهد ووسیله ی آلودگی وانحراف خود وجامعه را فراهم میکند .
قيام خونين كربلاء كه ماهيّتش امر به معروف ونهى از منكر بود بنيان فساد را لرزاند. آرى سالار شهيدان براى حفظ ارزشهاى متعالى دين بپا خواست و به شهادت رسيد. ولى رسالت عاشورا همچنان در قافله اسيران كربلا پى گيرى شد، با قافله اسيران غم همراه مىشويم تااز لابلاى كلمات آن عزيزان پيام عاشورا را با گوش جان بشنويم.
يزيد فاجعه كربلاء را با تبليغات فراوان پيروزى خواند و مردم را براى تماشاى پيروزيهايش دعوت كرد، اينك قافله اسراءنزديك شهر دمشق رسيده است
سید بن طاووس نقل می کند که «چون اسرا به دمشق نزدیک شدند، ام کلثوم به شمر نزدیک شد و گفت از تو درخواستی دارم. شمر گفت درخواستت چیست؟ گفت هنگامی که خواستی ما را به شهر وارد کنی از دروازه ای که تماشاچیان آن کمتر باشند وارد کن و به مأموران پیشنهاد کن سرها را از بین کجاوه ها بیرون ببرند و از ما دور کنند، زیرا ما از بس در چنین حالتی و چنین وضعی مورد دید واقع شدیم خوار و ذلیل شدیم. ولی شمر از بس ظالم و یاغی بود، دستور داد سرها را بر نیزه ها در بین کجاوه ها قرار دهند و آنان را با آن حال از بین تماشاچیان عبور داد
علاوه بر مظلومیت اهل بیت(ع) و اصرار آنان بر پاکدامنی و دوری از نگاه ناظران، پلیدی، خباثت و کفر و کینه بیش از حد مخالفان آنان نیز روشن می شود و معلوم می شود که آنان به کشتن امام و غارت اموالش اکتفا نکردند و با شکستن حریم و آسیب رساندن به حیثیت خاندان وحی اندوه اسیران را بیشتر کردند. آنان در صدد محو آثار اسلام بودند و با این هدف تلاش می کردند حجاب و پوشش شرعی را که یکی از ره آوردهای اسلام برای حفظ صیانت شخصیت زن مسلمان بود بی ارزش و منسوخ نشان دهند.
از این روست که با تقاضای ام کلثوم مخالفت می کردند.
تقاضای حضرت سکینه از سهل بن سعد :
صاحب مناقب از سهل بن سعد نقل می کند که در مسیر بیت المقدس، به شام رسیدم. دیدم مردم شادند و به یکدیگر بشارت می دهند. زنان به دف زنی و پایکوبی مشغولند. پیش خود گفتم اهل شام عیدی ندارند که ما ندانیم. از گروهی که کناری ایستاده بودند از علت این شادمانی سؤال کردم … گفتند این سر حسین است که از عراق به شام هدیه شده است. گفتم عجیب!! سر حسین را می آورند و مردم چنین شادی می کنند … ناگهان اسب سواری را دیدم که بر نیزه اش سری است که بسیار شبیه سر رسول اللّه (ص) است و ناگهان پشت سر او زنانی را دیدم که بر شتران بدون جهاز سوارند. به اولین نفر آنان نزدیک شدم و عرض کردم «ای دخترک، تو کیستی؟» گفت من سکینه
دختر حسینم. گفتم حاجتی داری؟ من سهل بن سعد هستم. جدّ تو را دیده ام و سخنش را شنیده ام. گفت ای سعد! به کسی که این سر به دست او است بگو سر را جلوتر ببرد تا مردم مشغول تماشای آن شوند و چشمشان به اهل بیت رسول اللّه (ص) نیافتد. سهل می گوید نزد صاحب سر رفتم و گفتم خواسته ای دارم که اگر برآوری چهارصد دینار به تو خواهم داد. گفت خواسته ات چیست؟ گفتم این سر را از کجاوه جلوتر ببر، او انجام داد و من آنچه وعده داده بودم به او دادم.
اگر ملاحظه شود که هر دینار طلا یک مثقال بوده است معلوم می شود چهارصد دینار بیش از هزار و پانصد گرم طلا خواهد شد و از اینکه کسی این مقدار طلا می بخشد تا تنها بعضی از زنان اهل بیت رسول اللّه (ص) کمتر مورد دید واقع شوند، اهمیت حفظ حجاب به خوبی روشن می شود.
(برگرفته ازhttp://montzer2012.blogfa.com/)