تشییع جنازه ی بانو
03 اردیبهشت 1391 توسط مدرسه علميه الزهرا(سلام الله علیها) یزد
عمار یاسر می گوید:ما هفت نفر بودیم که در تشییع جنازه حضرت فاطمه(س)شرکت داشتیم.وقتی که از دفن حضرت فاطمه فارغ شدیم و به خانه آمدیم آفتاب طلوع کرده بود.در بین رفتن به منزل ابابکر و عمر با من برخورد کردند و گفتند:کجا بودی و به کجا می روی؟برگرد می خواهیم برویم جنازه ی زهرا را برداریم.
گفتم:ما به حساب وصیت بی بی،جنازه را شب به خاک سپردیم.
عمر خیلی ناراحت شد.آمد جلو و چند سیلی محکمی به من زد.
گفتم:چرا می زنی؟آن بی بی را می کشید و بعد می خواهید به جنازه اش نماز بخوانید؟به خدا قسم اسماء دیشب که آب به دست علی(ع) می داد تا زهرا(س) را غسل بدهد،گفت:هنوز از پهلوی زهرا خونابه می آید.
(کرامات الفاطمیه.س.گنامه)