مدرسه علمیه الزهرا (سلام الله علیها) یزد

  • خانه 
  • تماس  
  • ورود 

چشم ها بارانی

22 آبان 1398 توسط مدرسه علميه الزهرا(سلام الله علیها) یزد

عشق دیدار یار همه ما را در یک مکان جمع کرده بود… از سرتاسر ایران اسلامی . قلب های همه مالامال شور و شعف بود. این را از سخنان طلاب در صف انتظار ورود به بیت رهبری میشد فهمید. قدم ها محکم و استوار و شتاب گونه مسیر را طی می کردند تا اینکه وارد حسینیه امام شدند، همه منتظر بودند، منتظر آمدن سیدی از جنس نور … تا اینکه … زمان دیدار فرا رسید … حس و حال همه دیدنی بود؛ چشم ها بارانی، لب ها خوش آمدگویان و دستها مشت شده همچون پتکی بر سر دشمنانش.

اللهم انصر قائدنا الخامنه ای

هانیه وحیدی فر - مدرسه علمیه الزهرا (سلام الله علیها) یزد

به مناسبت ديدار با مقام معظم رهبري (مد ظله العالي)

 نظر دهید »

اگر او بیاید من آمادۀ آن ظهورم؟؟

28 آبان 1397 توسط مدرسه علميه الزهرا(سلام الله علیها) یزد

 

در این دوران وانفسا که نعرۀ دلخراش فلز، میهمان گریزناپذیر زندگیها شده و سودای زندگی ساختن، زندگی کردن را در خود گم کرده، در زمانه ای که دنیاپرستی دغدغۀ شیر و پیر گردیده است؛ گاهگاهی از خود می پرسم که چقدر در این مسابقۀ طاقت فرسای بی سرانجام، آلوده شده ام؟!

از خود می پرسم در دورانی که بیماریهای انسانها، رنگارنگ تر از برگهای خزان پاییز شده، در دورانی که انسانها نفس کشیدنشان هم به طمع چشم داشت بزرگی، صورت می گیرد؛ در آشفته بازاری که دین را به دستاوردهای دنیایی محک می زنند، چگونه میتوان وزن خود را سنجید و معیار درستی برای ارزیابی خود به عنوان منتظر واقعی به دست آورد؟

در این افق بی انتها، که همگان به سویش در حرکتند نمیدانم چگونه می توان همراه جمعیت نشد یا چگونه می توان در جمعیت بود و به ساز آنها نرقصید؟! روز گار عجیبی است. روزگاری که صداقت و پاکی و درستی را کوته فکری، و دهان دریدگی ولاابالی گری را تجدد و نوگرایی می دانند؛ چگونه میتوان این چهارچوب ناموزون را به هم زد و از آن بهره نگرفت؟! از خود می پرسم که آیا همرنگ جماعت شده ام یا نه؟ از خود می پرسم آیا ممکن است جماعتی که آنها را نقد میکنم فضیلتشان به مراتب از من بیشتر باشد؟!

چرا که نمی دانم چه قبول می افتد و که در نظر می آید.

وقتی به زندگی سراسر تکرار و جانب دار و مملو از محافظه کاریی خود نگاه می کنم بیم این واقعیت مرا به خود می پیچد که مبادا حقیقت را قربانی مصلحت کرده باشم.

نمیدانم اگر امروز، همین الان و همین لحظه خروش آسمانی «انا المهدی» به گوشم برسد آنرا می پذیرم؟! یا در  دریای ملعبه های دنیا غوطه ور خواهم ماند؟! نمیدانم آنچه در خود دارم مورد پذیرش و اشارتی از مولای کائنات قرار خواهد گرفت؟!

سردرگمی عجیب و گرداب مخوفی است در این زمانه! هرچه از ذهن قاصرم تمنا میکنم حاصلی به دنبال ندارد. فقط میتوانم از دریای بیکرانۀ کرامتشان تمنا کنم تا دراین عمق بی هویتی و بی سرانجامی تنهایم نگذارند و خود اسباب عاقبتی خوش آیند را از تقدیر کننده احوال برایم طلب کنند.

«الهم اجعل عواقب امورنا خیرا»

دلنوشته خانم موسوی _ طلبه مدرسه علمیه الزهرا (سلام الله علیها)  یزد

 نظر دهید »

دردلی با پدری مهربان

15 فروردین 1397 توسط مدرسه علميه الزهرا(سلام الله علیها) یزد

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام مولای غریبم! سلام ای دردانه ­ی سلاله­ ی زهرا! سلام ای غایب از نظرها!

حالتان خوب است؟

اما نه!! چرا باید خوب باشد؟! آخر چگونه با دیدن گناهان لحظه به لحظه ­ی ما حالتان خوب باشد! این گناهان ما که به ادعای خود شیعه و منتظر شما هستیم تیری است محکم و زهرآگین بر قلب شما و شاهدی بر غیبتتان!

اما شما ای پدر مهربانم باز هم برایمان اشک میریزید و طلب غفران می­ کنید تا شاید برگردیم به آغوش این پدر مهربان …

گمشده­ ی شهر دلم، کجا رد پایت را بیابم تا سرمه ­ی چشمانم کنم! ای منتقم خون حسین (علیه السلام) اینک کدام کوی را در پی یافتنتان طی کنم؟!

ادامه »

 1 نظر

شعری که برای وداع با امام رئوف سروده شد

15 فروردین 1397 توسط مدرسه علميه الزهرا(سلام الله علیها) یزد

این هم سروده ی سرکار خانم فاطمه زارع معاونت محترم سیکل که برای وداع با امام رضا (علیه السلام) در جمع طلاب مقطع سیکل خوانده شد و حال و هوای خاصی به آخرین دیدار با امام مهربانی ها داد.

با هر سلام، بند دلم پاره میشود

درد دل نگفته من، چاره میشود

بی شک هر آنچه، قفل و گره، باز میشود

وقتی امام، مستقیماً، کاره میشود

چون غنچه، سلام به روی لبی شکفت

خود باغبان و قاصد او ساره میشود

باب الرضای حضرت حق، مهربان پدر

با لطف تو حرم مرا، گهواره میشود

دریای معرفت، امامم، ثامن الحجج

مؤمن مگر حکایت فواره میشود؟؟!!

غرق گناه و معصیت هستیم، ما، ولی

دریا بدون ساحل و سنگ و کناره میشود؟؟!!

موج پر از نگاه تو میشویَدَم چنان

یک رو سیه، به لطف تو مه پاره میشود

ما خادمان مکتب الزهرایی توییم

بزم زیارتت، دو، نه، صدباره میشود؟

آقا عجیب حال دلم تنگ میشود

وقتی حرم پر از تب نقاره میشود

آقا، امام مهربان، دست دعا بگیر

نوکر بدون صاحبش، بیچاره میشود

آخر چگونه میشود از مشهد تو رفت

وقت وداع، بند دلم پاره میشود

 1 نظر

تقدیم به جانفشانان پلاسکو

01 بهمن 1395 توسط مدرسه علميه الزهرا(سلام الله علیها) یزد

تمام حجم دلم سوخت، وقتی شنیدم سوختی و ساختی، ساختی بنیان در حال فروپاشی خانواده‌ای را که کاخ آرزوهای فرزندانش، به خاطر نیامدن پدر، تخریب می‌شد و تو نگذاشتی، سوختی و ساختی، شاید دنیای ناجوانمرد امروز فراموشش شده بود طعم جوانمردی و غیرت و ایثار و فداکاری، وتو این طعم خوش را برای دنیا ساختی.

پلاسکو

سوختی تا قلب دخترکی در حسرت دیدن دوباره­ ی پدر و چشمان همسری در انتظار ورود همسرش به خانه نماند و از همه بالاتر اینکه غم به دلی ننشیند که عزیزم به خانه برنگشت چون فریادرسی نبود که به فریادش برسد.

تو آخر مردانگی بودی، هرچند ناله‌هایت زیر آوار پلاسکو مدفون شد اما حیات وزندگی را جاری ساختی، و آوازه ی مردانگی‌ات در گوش جهان پیچید، من هنوز منتظر و امیدوارم که دستان مهربان خدا، زیر آن‌همه سنگ و خاک، حافظت باشد و اگر مصلحت این نبود یقین دارم نگاه مهربانش تا بهشت، بدرقه‌ات می‌کند و یقین دارم آتش پلاسکو برایت گلستان شد و ابراهیمی شدی.

امروز جمعه است و من برای آرامش دل امام زمانم، که داغدار آتش و سوختن هست و از آتش خاطره‌های سختی در دل دارد؛ و مدینه، مدینه دلش غم دارد و خیمه خیمه­ ی دلش می‌سوزد. در این مصیبت نماز استغاثه به حضرتش را خواندم.

تو نیز به یاد دل مصیبت‌زده و مهربان ارباب باش و قدمی بردار

برای در زیر آوار ماندگان پلاسکو و دل خانواده چشم‌انتظارشان دعا کن.

سهم هر طلبه، یک جرعه مهربانی ورقت قلب

نویسنده:دختران قبیله آفتاب، حوزه علمیه الزهرا سلام‌الله علیها، یزد

 12 نظر

راهکار برطرف شدن آلودگی هوا

25 آبان 1395 توسط مدرسه علميه الزهرا(سلام الله علیها) یزد

قابل توجه شهروندان شهرهای آلوده!!!

این روزها بحث داغ پایتخت آلودگی هواست.

تعطیلی مدارس جهت رعایت حال بچه ها.

آری درست است هوای تهران خیلی بد است بدتر از آنچه میشد فکر کنی. شاید هم هوای سایر شهرها هم بد است.

کی بفهمیم نمیدانم ؟! غبار جهل بر ذهن ها سنگینی میکند. فضاها تاریک و دمکرده است.  تنفس سخت است چون اکسیژن ایمان در آسمان دلمان کمیاب شده. رگبارهای غم همه جا پراکنده است. کاش باران معنویت می بارید.

تا شاید در سرزمین قلبمان دوباره مهربانی وانصاف جوانه بزند.

چه شده؟ جز اینکه بندگی خدا رنگ باخته وهوس وخشونت وبی دینی جنجال به پا کرده. دلم می گیرد.

وقتی همه چیز حتی عشق به همسر ومهر مادری هم زیر تل سیاه گناه وفاصله از خوبی ها له می شود ومی میرد.

با کدامین رو آفتاب را صدا بزنیم تا از پشت پرده غیبت بیرون بیاید وقتی شهرهایمان اینقدر آلوده است وبه این اندازه از آسمان فاصله گرفته ایم. ☁️ اما باز هم دعا کنیم وآرزو کنیم خدا آفتاب را بر لحظه های شب زده مردمان شهرم وبر دلهای زنگار زده از غفلت بتاباند. ☀️

خدایا نفس اعتقاداتمان به شماره افتاده.اکسیژن ناب تقوا وخویشتن داری بفرست تا صبح زیر سایه خورشید در جهان طلوع کند.

—————————————————

اثری از خانم زارع معاونت فرهنگی واحد سیکل مدرسه علمیه الزهرا (سلام الله علیها) یزد

برای شادی روح مادر بزرگوارشان صلوات

 8 نظر

مطلب ارسالی از خانم تیموری

06 تیر 1394 توسط مدرسه علميه الزهرا(سلام الله علیها) یزد

می دانم هر از گاهی دلت تنگ می شود. همان دل های بزرگی که جای من در آن است، آن قدر تنگ می شود که حتی یادت می رود من آنجایم.
دلتنگی هایت را از خودت بپرس و نگران هیچ چیز نباش!
هنوز من هستم.
هنوز خدایت همان خداست!

هنوز روحت از جنس من است!

اما من نمی خواهم تو همان باشی!

تو باید در هر زمان بهترین باشی.

نگران شکستن دلت نباش!

می دانی؟ شیشه برای این شیشه است چون قرار است بشکند.

و جنسش عوض نمی شود …

و می دانی که من شکست ناپذیر هستم …

و تو مرا داری …برای همیشه!

چون هر وقت گریه می کنی دستان مهربانم چشمانت را می نوازد …

چون هر گاه تنها شدی، تازه مرا یافته ای …

چون هرگاه بغضت نگذاشت صدای لرزان و استوارت را بشنوم،

صدای خرد شدن دیوار بین خودم و تو را شنیده ام!

درست است مرا فراموش کردی، اما من حتی سر انگشتانت را از یاد نبردم!

دلم نمی خواهد غمت را ببینم …

می خواهم شاد باشی …

این را من می خواهم …

تو هم می توانی این را بخواهی. خشنودی مرا.

من گفتم : وجعلنا نومکم سباتا (ما خواب را مایه آرامش شما قرار دادیم)

و من هر شب که می خوابی روحت را نگاه می دارم تا تازه شود …

نگران نباش! دستان مهربانم قلبت را می فشارد.

شب ها که خوابت نمی برد فکر می کنی تنهایی ؟

اما، نه من هم دل به دلت بیدارم!

فقط کافیست خوب گوش بسپاری!

و بشنوی ندایی که تو را فرا می خواند به زیستن!

پروردگارت …
با عشق !

 1 نظر

سخنی از بهشت

حدیث

ساعت آنلاین



ساعت فلش


  • انجمن
  • آخرین مطالب

    • جهاد این روزها چیست؟؟
    • داستان قرآنی (گاو بنی اسرائیل)
    • داستان قرآنی (عُزیر پیامبر)
    • داستان قرآنی( جنگ حق و باطل)
    • داستان قرآنی(کوثری به نام فاطمه سلام الله علیها)

    تقویم شمسی

    تقویم شمسی

    اوقات شرعی

    تقویم#1588;مسی

    جستجو

    موضوعات

    • کلاس اخلاق استاد اخوان
    • نوروز فاطمی
    • مهدویت
    • رهبری
    • روزنگار
    • اخبار
      • اخبار سیاسی
      • اخبار مدرسه
    • آموزش کامپیوتر
    • معرفی سایت
    • ولایت فقیه
    • اطلاعیه
    • حماسه عاشورا
    • سبک زندگی
    • در محضر استاد
    • علمای یزدی
    • مناسبتی
    • دلنوشته
    • معرفي كتاب
    • پايان نامه
    • نکات خانه داری
    • ايده هاي فرهنگي
    • داستان های قرآنی

    کاربران آنلاین

    • زفاک

    رتبه

      آمار بازدید

      آمارگیر وبلاگ

      • کوثربلاگ سرویس وبلاگ نویسی بانوان
      • تماس